برای من از داشته هایت نگو،
و از نداشته هایت!
از خنده هایی که زیر هزار متر خاکِ تحمیلی
دچار شلیک گلوله های فرهنگ شده اند،
با من، از قهقه هایت بگو!
از صمیمیتت با دستفروش ها،
با ملوان های سیاه سوخته ی بندر،
با سگ های بی پناه خیابان های اهواز بگو.
با من از فکرهایی بگو
که زندانیِ سیاه چاله های صد قرنِ پیش اند و
اما هنوز زنده اند.
با من دیوانه ی بی زنجیر،
شبیه حس و حال این روزها،
شاعرانه تر، آرام تر، دو نفره تر باش.
/.///-/
درباره این سایت